بالا پایین

روزمرگی هامو اینجا مینویسم. دارم یک نقطه عطف درست میکنم... از اون میگم.

بالا پایین

روزمرگی هامو اینجا مینویسم. دارم یک نقطه عطف درست میکنم... از اون میگم.

کپی


یه کپی از تو, تو وجود من...

نیاز به زمان دارم...

و برنامه...

خودشیفته

چی فک کردی در مورد من؟


من یه دنیام...

>آیکن خودشیفتگی<

اوضاع من


یاد حرف اون دکتره می افتم که میگفت تو لوس آنجلس به مراتب آدمهای سالم تری از نظر شخصیتی میشه پیدا کرد نسبت به اینجا...


من حتی اجازه پیدا نکردم باهاش حرف بزنم...

فکر میکردم بهم مشاوره می ده...

خیلی زود زد زیر همه چیز...

خیلی زود بود...

دانشجو

تلگرام هم شده فان دانشجوهای من. 

نیمه شب پی ام داده استاد کجایین؟

میگم خونه ام چطور؟ کجا باید باشم؟ میگه نه خواستم ببینم بیدارین؟ بازم میگم خب چطور؟ میگه استاد عکستون خیلی شیکه


دوباره  یکی دیگه یکساعت بعد...

استاد اسم شما تو لیست نیست. من چکار کنم/؟ 

فرزندم شما برو انتخاب واحد کن. من نباشم یکی دیگه هست.

-کی معلوم میشه شمایین یا یکی دیگه؟

-آخر شهریور

-باشه پس من صبر میکنم تا آخر شهریور اگر شما بودین وردارم...


حالا منکه می دونم این فیلمشه و نمیخواد با من درس برداره. والا منکه اگر با کسی درسی رو بیافتم باهاش مجدد برنمی دارم. 

غروب جمعه

امروز رو تماما خواب بودم تا الان

این خستگی مزمن از تنم بیرون نمیره و خواب طولانی فقط شدتش رو کم میکنه. 

امیدوارم کارهای اپلای ام برای ترم بهار رو بتونم تا آخر سپتامبر انجام بدم تا شروع نیمسال جدید در دانشگاه جدید یکی از دغدغه هام کم شه. اگه این بی حالی بذاره