-
یک دیدار...
چهارشنبه 19 آبان 1395 18:49
چنین حرف هایی دردی از کسی دوا نمی کند و تنها خاصیتش این است که خلایی وسیع به نام درماندگی به وجود می آورد. چه کاری از من بر می آمد؟ جز این که من رفیقش بودم و گوش می دادم… و گوش می دادم … و گوش می دادم … و گوش می دادم … و گوش می دادم تا این که سرانجام در اثر گوش دادن به حرف های او آسانسور جهنم در روح من هم سقوط کرد. به...
-
کپی
جمعه 26 شهریور 1395 14:46
یه کپی از تو, تو وجود من... نیاز به زمان دارم... و برنامه...
-
خودشیفته
شنبه 20 شهریور 1395 10:46
چی فک کردی در مورد من؟ من یه دنیام... >آیکن خودشیفتگی<
-
اوضاع من
پنجشنبه 18 شهریور 1395 10:59
یاد حرف اون دکتره می افتم که میگفت تو لوس آنجلس به مراتب آدمهای سالم تری از نظر شخصیتی میشه پیدا کرد نسبت به اینجا... من حتی اجازه پیدا نکردم باهاش حرف بزنم... فکر میکردم بهم مشاوره می ده... خیلی زود زد زیر همه چیز... خیلی زود بود...
-
دانشجو
جمعه 12 شهریور 1395 18:44
تلگرام هم شده فان دانشجوهای من. نیمه شب پی ام داده استاد کجایین؟ میگم خونه ام چطور؟ کجا باید باشم؟ میگه نه خواستم ببینم بیدارین؟ بازم میگم خب چطور؟ میگه استاد عکستون خیلی شیکه دوباره یکی دیگه یکساعت بعد... استاد اسم شما تو لیست نیست. من چکار کنم/؟ فرزندم شما برو انتخاب واحد کن. من نباشم یکی دیگه هست. -کی معلوم میشه...
-
غروب جمعه
جمعه 12 شهریور 1395 18:33
امروز رو تماما خواب بودم تا الان این خستگی مزمن از تنم بیرون نمیره و خواب طولانی فقط شدتش رو کم میکنه. امیدوارم کارهای اپلای ام برای ترم بهار رو بتونم تا آخر سپتامبر انجام بدم تا شروع نیمسال جدید در دانشگاه جدید یکی از دغدغه هام کم شه. اگه این بی حالی بذاره
-
اولین یادداشتم
پنجشنبه 11 شهریور 1395 19:54
شاید کمتر کسی باشه تو 35 سالگی یهو تصمیم بگیره یه چرخش 180 درجه تو زندگیش بده. سخت بود. سه چهار ماه طول کشید تا فکرامو کردم. از خواب و خوراک افتاده بودم. نمیشد از کسی کمک یا مشورت بگیرم. یکبارم که خواستم اینکارو کنم, طرف اولش قول داد مشاوره بده بعدش یهو گفتش که نمیتونه کمک کنه. بعضی وقتا همین بیشعوری آدمها, آدم رو...