بالا پایین

روزمرگی هامو اینجا مینویسم. دارم یک نقطه عطف درست میکنم... از اون میگم.

بالا پایین

روزمرگی هامو اینجا مینویسم. دارم یک نقطه عطف درست میکنم... از اون میگم.

غروب جمعه

امروز رو تماما خواب بودم تا الان

این خستگی مزمن از تنم بیرون نمیره و خواب طولانی فقط شدتش رو کم میکنه. 

امیدوارم کارهای اپلای ام برای ترم بهار رو بتونم تا آخر سپتامبر انجام بدم تا شروع نیمسال جدید در دانشگاه جدید یکی از دغدغه هام کم شه. اگه این بی حالی بذاره

اولین یادداشتم

شاید کمتر کسی باشه تو 35 سالگی یهو تصمیم بگیره یه چرخش 180 درجه تو زندگیش بده. 

سخت بود.

سه چهار ماه طول کشید تا فکرامو کردم. از خواب و خوراک افتاده بودم. نمیشد از کسی کمک یا مشورت بگیرم.

یکبارم که خواستم اینکارو کنم, طرف اولش قول داد مشاوره بده بعدش یهو گفتش که نمیتونه کمک کنه. 

بعضی وقتا همین بیشعوری آدمها, آدم رو مصمم تر میکنه.

به هر حال من الان دیگه زندگیمو با یک هدف پیوند زدم و بخاطر اون برنامه زندگیمو میچینم.